گنبد سلطانيه سال 1384 به عنوان هفتمين اثر ملي ايران در فهرست ميراث جهاني يونسکو به ثبت رسيد. در نزديكي زنجان قرار دارد و توسط سلطان محمد خدابنده (اولجايتو) در طول سيزده سال بنا شد. اين گنبد را امروز همه با داربستهاي دور آن ميشناسند. گويا اين داربستها سرنوشت هميشگي اين شاهکار معماري است. چيزي در حدود 60 سال است که اين داربستها دور گنبد سلطانيه قرار گرفته تا با مرمتي جديد اين گنبد جاني دوباره بگيرد ولي گويا با گذشت اين همه سال اين داربستها جزئي از هويت سلطانيه شده است.
در توصيف عظمت اين گنبد عظيم همين بس که اولين و عظيمترين گنبد آجري جهان است و بعد از گنبدهاي کليساي «سانتامارينا دلفيوره» و «مسجد اياصوفيه» سومين گنبد بزرگ حال حاضر دنياست. جالب اينكه در ساخت گنبد «سانتامارينا دلفيوره» از گنبد سلطانيه الگوبرداري شده است. پروفسور پائولزي درباره اين موضوع گفته:
«با اينکه ما از ترکيب ساختماني گنبد اين کليسا (سانتامارينا دلفيوره) بياطلاعيم ولي مطمئنيم گنبدي را که بيش از 100 سال بعد يعني در سال 1418 و 1419 توسط برونلسکي و گيبرتي بر روي کليسا زده شده از فرم و نحوه ساختماني «گنبد سلطانيه» متأثر گرديده است. چون گنبد سلطانيه تنها نمونه گنبد دو جداره متوازي است که در تمام آسيا ميشناسم. بنابراين اثر آن بر روي تنها گنبد اروپايي از اين نوع يعني گنبد برونلسکي انکارناپذير است.»
سلطانيه طبق كتيبههايي كه از پادشاهان آشور بهدست آمده، در قرن هشتم قبل از ميلاد محل سكونت طايفه جنگاور «ساكاراتيها» بوده و در عهد فرمانروايان ماد به اسم «اريباد» خوانده ميشده است و پارتها آن را به نام نخستين پادشاه خود «ارساس» ناميدند.
از تاريخ سلطانيه تا حمله مغول اطلاع دقيقي در دست نيست ولي برخي معتقدند که در اين منطقه مردماني ساکن بودهاند اما گويا تا پيش از يورش مغولان به ايران، در سلطانيه فعلي هيچ گونه اثر ساختماني وجود نداشت و اين ناحيه شكل مرغزار و چمنزار بوده است.
به دليل خوش آب وهوا بودن، سلطانيه شکارگاه سلاطين مغول شد و پادشاهان پس از مغول نيز تصميم به اسكان خويش و لشكريان خود در اين محل گرفتند. اين کهن دژ زماني باشکوه شد كه ارغون خان مغول تصميم گرفت در محل فعلي سلطانيه كه دشتي وسيع و سرسبز بود شهري بنا نمايد. به همين دليل معماران بسياري از شهر تبريز به اين منطقه منتقل شدند تا قلعهاي از سنگ تراشيده شده بسازند. اين بنا داراي کاخ سلطنتي و خانههاي متعدد بود. ارغونخان حتي منتظر به پايان رسيدن ساخت تمام قلعه نشد و در آن اقامت کرد ولي پس مدت کوتاهي درگذشت. پسر ارغونخان (غازانخان) کار نيمه تمام پدر را به پايان نرساند و تبريز را به پايتختي برگزيد. البته او هميشه آرزو داشت در محل سلطانيه، يک شهر جديد بسازد که آرامگاهي مجلل نيز در آن براي او احداث شود.
بعد از مرگ غازان خان فرزند وي اولجايتو در سال ٧٠٢ هجري قمري تصميم گرفت خواست پدر در احداث سلطانيه را عملي کند. اولجايتو خود شخصاً در محل سلطانيه چادر زد تا بهطور مستقيم بر روند احداث اين شهر نظارت داشته باشد. وي همچنين خواستار اين بود که اين شهر هر چه زودتر به سامان برسد. بالاخره در سال ٧١٠ هجري قمري کار ساختمان شهر سلطانيه به پايان رسيد. اولجايتو جشن بزرگي به پاسداشت اين شهر گرفت و اين شهر را «سلطانيه» يعني «محل سلطنت شاهان» ناميد.
اولجايتو پس از ساخت سلطانيه تصميم گرفت كه به تقليد از آرامگاه برادرش غازانخان، آرامگاه رفيع و با شكوهي براي خود بسازد. هنگامي كه اولجايتو امر به احداث آرامگاه خود كرد هنوز يكي از مذاهب اسلام را به عنوان مذهب رسمي انتخاب نکرده بود و با تشويق علماي بزرگ شيعه، اولجايتو مذهب تشيع را به عنوان مذهب رسمي پذيرفت و خود را «سلطان محمد خدابنده» ناميد.
انتقال آرامگاه امامعلي(ع) و امامحسين(ع) به سلطانيه
روايت جالبي از اولجايتو در تاريخ است که وي در حدود سال 709 هـ . ق يعني زماني كه ساخت گنبد رو به اتمام بود سفري به عراق کرد و تربت پاك امام حسين(ع) و امام علي(ع) را در كربلا و نجف زيارت كرد. «وي تصميم گرفت كه آرامگاه خود را به ائمه اطهار اختصاص دهد. بدين منظور قصد انتقال اجساد مطهر حضرتعلي(ع) و امامحسين(ع) را به سلطانيه داشت.
دلايل اين تصميم البته تنها خواست و عقيدهاي مذهبي نبود که اولجايتو با شيعه شدن به آن عمل کند بلکه او ميخواست با اين اقدام شيعيان را به سفر به سلطانيه ترغيب کند و بدين وسيله بر رونق تجاري و اهميت مذهبي پايتخت جديدالتأسيس خود بيفزايد. يعني به نوعي قصد داشت بنا به علاقه بسيار تشيع به اين دو امام، سلطانيه را پايتخت اهل تشيع کند.
تمام اين انگيزهها باعث شد تا وي دستور داد تزئينات داخلي بنا را كه تا آن روز انجام نگرفته بود طوري بپردازند كه در آن شعائر مذهب تشيع بخوبي مورد استفاده قرار گيرد. به همين جهت بود كه كلمه «علي» بهطور مكرر با كاشي در متن آجر نوشته شده است. در همين اوان سلطان محمد خدابنده دستور ساختن آرامگاهي ساده براي خود در جنب گنبد اصلي را صادر كرد كه به گفته مورخين اين بناي آجري ظرف چند هفته به اتمام رسيد. اما انتقال اجساد مطهر ائمه ميسر نشد و اين به دليل مخالفت شديد علماي شيعه نسبت به اين تصميم بود. البته خود پادشاه ماجرا را طور ديگري توصيف کرد و گفت که در خواب حضرت علي بن ابيطالب را ناراضي ديده بود و از اين که سلطان ميخواهد وي و فرزندش را از نجف و کربلا به سلطانيه بياورد ناراحت بود و شاه به اين خاطر از انجام اين کار منصرف شد. بنابراين سلطان ايلخاني مصمم شد كه دوباره اين بنا را به آرامگاهي براي خود اختصاص دهد. به نظر ميرسد كه در همين ايام از مذهب تشيع برگشت و مذهب اهل سنت را اختيار كرد. شايد به همين منظور بود كه دستور داد تمام تزئينات معرق كاري كه نام «علي» بر آن نقش بسته بود و تمام تزئينات آجري، كاشيكاري و گرهسازي را با پوششي از گچ بپوشانند. چهار سال بعد از اتمام بنا در سن 36سالگي درگذشت و جسد وي در تابوتي از زر ناب در آرامگاه ابديش دفن شد.
در سال 786 هجري، شهر سلطانيه مورد قتل و غارت تيمورلنگ و سپاهيانش قرار گرفت و به كلي دگرگون و شهر از سكنه خالي شد اما تنها يادگاري كه ماند، گنبد بزرگ سلطانيه بود. پس از مرگ تيمور، ميرانشاه پسر وي حكومت را در دست گرفت. مورخين نوشتهاند كه وي شديداً تحت تأثير جلال و عظمت شكوه بناي سلطنت قرار گرفته بود و به همين جهت درصدد برآمد، در شهر سلطانيه بناهاي عالي بسازد. ليكن هنگامي كه فهميد اين كار مدت زمان طولاني لازم دارد و تلاشهاي او در برابر عظمت سلطانيه بيثمر است، دستور خرابي آثار و ابنيه سلطانيه را صادر كرد و عدهاي نيز معتقدند كه ميرانشاه به علت عارضه ديوانگي دستور ويراني سلطانيه را داد.
ضربه ناگوار بعدي در دوره قاجاريه وارد آمد و در زمان جنگ ايران و روس، سلطانيه محل تجمع قواي ايران شد و فتحعلي شاه دستور داد عمارتي از مصالح گنبد سلطانيه بر روي تپههاي سلطانيه براي وي ساخته شود. در کل ديگر سلطانيه هيچ وقت به آن شکوه و عظمت دوره سلطان محمد خدابنده نرسيد و آرام آرام رو به نابودي رفت تا زماني که بازسازي آن از سال 1348 آغاز شد و در 9 دوره مورد بازسازي قرار گرفت و همچنان در حال مرمت است.
ويژگيهاي معماري سلطانيه
معماري به نام سيد علي شاه، بناي گنبد سلطانيه را در سال 702 هجري (به روايتي) براساس طرح آرامگاه غازان خان كه آن نيز از بناي آرامگاه سلطان سنجر (در مرو) الهام گرفته، ساخت. با اين تفاوت كه پلان آرامگاه سلطان سنجر مربع و پلان گنبد سلطانيه هشت ضلعي است. اين بنا از سه فضاي گنبد خانه و تربت خانه و سردابه تشکيل شده است و از نظر حجمي و ترکيب فضا با معماري هيچکدام از مقابر اسلامي ايران مطابقت ندارد در حالي که اين وضع را ميتوان با آئين تدفين مغول که در دو مرحله انجام ميگرفته، مطابقت داد و آن را با معماري ترکيبي از مراسم تدفين مغول تبيين كرد. با توجه به اين طرز تفکر، گنبد خانه محل عزاداري جسد و سردابه محل نگهداري و تدفين جسد و تربتخانه فضاي مسقف بالاي سردابه ميباشد.
در ساخت گنبد از تزئينات مختلفي استفاده شده که برخي از آنها عبارتند از: تزئينات آجري، کاشيکاري، تزئينات گچي، نقوش اسليمي، تزئينات چوبي، تزئينات نقاشي رنگي، مقرنس، تزئينات سنگي. البته غير از تزئينات گنبد، کتيبههاي متعددي در داخل و بيرون گنبد وجود دارد که شامل اسامي «الله»، «محمد»، «علي» و تعدادي از آيات قرآن و احاديث است.
اساس طرح گنبد سلطانيه بر عدد ٨ قرار دارد. هر چند علت دقيق انتخاب اين عدد معلوم نيست، ولي به احتمال زياد به علت ساختن ساعت آفتابي يا ايجاد ايستايي مستحکم در بنا مورد استفاده قرار گرفته است. ساعت آفتابي، نظر به اهميت تشخيص زمان براي انجام امور مذهبي در ساختمان گنبد تعبيه شده است. اين ساعت به اين ترتيب طراحي شده که اگر نور خورشيد از سوراخ اصلي گنبد بتابد هنگام اذان ظهر است. همچنين نوري که از پنجرههاي بزرگ ميتابد نشاندهنده ساعت و نور پنجرههاي کوچک مبين دقيقه است. نورپردازي خارقالعاده اين شاهکار معماري در کنار دو جداره بودن اين گنبد با ارتفاع 48متر و قطر 25 متر، سلطانيه را يک بناي بسيار منحصر به فرد ايراني کرده است.
مستشرقين و بازديد از سلطانيه
سياحان بسياري از گنبد سلطانيه ديدن کردند و همه از عظمت و شکوه اين بنا به وجد آمدند. شاردن و تاورنيه دو سياح معروف فرانسوي كه در اواسط قرن 17 از اين شهر بازديد داشتند آن را زيبا و مصفا و آباد ياد كردند. همچنين اوژن ناپلئون فلاندن نقاش و سياح فرانسوي در سياحتنامه خود مينويسد: «با اينكه شهر تقريباً رو به ويراني ميرفت اما ويرانههاي باقيمانده نيز حكايت از جلال و شكوه و ابهت ديرين آن ميكند.»
آدام اولئاريوس كه در نيمه اول قرن هفدهم از سلطانيه ديدن كرده بود در سفرنامه خود شرح كوتاهي درباره سلطانيه آورده و مينويسد: «اين شهر به مناسبت ساختمانهاي بلند – برجها و ستونهاي بسيار از خارج زيبا به نظر ميرسد.»
همچنين آندره گدار معمار و باستانشناس شناخته شده فرانسوي نيز درباره سلطانيه گفته است: «... برميگرديم به يك مرحله مهم از تاريخ هنر ايران، يعني موقعي كه بزرگترين گنبد در اين كشور به آسمان برخاست و براي مدتي پيروزي هنرِ ساختمان را بر هنرِ تزئيني تأمين کرد.» و اما در آخر اينکه هر چند امروز گنبد سلطانيه در کهن دژي از خاک و خرابه پنهان شده ولي هنوز عظمت و ابهتي عجيب را در خود حفظ کرده که هر بيننده را وادار به احترام به يک هنر والا ميکند. هنر والاي معماري و هنر ايران که بالندگي آن به عمر تاريخ بوده است. کاش ما اين تاريخ را به ورطه فراموشي نسپاريم و هويت ايران را نگاه داريم هويتي که اگر نباشد ما انسانهايي تازه به زمين آمده خواهيم شد. اما گويا داربستهاي 60 ساله سلطانيه به ما ميگويد ما هنوز هويت خود را جدي نگرفتهايم و نميخواهيم اين شاهکار را از ميان ميلهها آزاد کنيم.
نظرات شما عزیزان:
|